درس دهم فنون2:سبک شناسی قرن های دهم و یازدهم

درس دهم فنون2:سبک شناسی قرن های دهم و یازدهم

 شعر سبک هندی از اوایل قرن یازدهم تا اواسط قرن دوازدهم هجری قمری به مدت 150 سال در تاریخ ادبیات فارسی رواج داشت. حکومت صفوی به شعر مدحی و درباری و عاشقانه بهایی نمی داد و از طرف دیگر با آموزه های ّسنتی عرفانی نیز در تضاد بود؛ از این رو، شاعران به موضوع هایی مثل اندرز، مضمون آفرینی و باریک اندیشی روی آوردند و تبدیل موضوعات کهن به مضامین تازه و در حقیقت بازسازی اندرزها و تمثیل های کهن به شیوه های نو در میان شاعران رواج یافت. شعر از حوزة تصرّف شاعران باسواد و آگاه به فنون ادب خارج شد و در دسترس عامه قرار گرفت و نزد پیشه وران و بازاریان رونق گرفت.

این تحول از آن جهت که شعر را به میان عامة مردم برد و با مضمون ها و قلمروهای تازه ای روبه رو کرد، حرکت سودمندی بود؛ اما از آن رو که افراد کم اطلاع و عامی به شعر روی آوردند و آن را از استواری و سلامت پیشین خود دور ساختند، برای آیندة ادبیات زیان بار بود.

ویژگی های سبک هندی

 الف) شعر:

ویژگی های شعر این دوره در سه قلمرو عبارت اند از:

1-زبانی

 الف) رو آوردن طبقات مختلف مردم ـ که عمدتًا آموخته های ادبی نداشتند ـ به عالم ادبیات، باعث شد که زبان کوچه و بازار به شعر راه یابد و از این رهگذر روح تازهای در زبان شعر دمیده شد.

ب) دایرة واژگان شعر گسترش یافت و بسیاری از لغات ادبی قدیم از صحنة شعر رخت بربست؛ به نحوی که می توان گفت زبان شعر سبک هندی، زبان جدید فارسی است و از مختصات زبان قدیم مخصوصا سبک خراسانی در آن خبری نیست.

یکی از دالیل حذف ویژگی های سبکی زبان قدیم در آثار این دوره، حملات پی درپی  بیگانگان (مغولان، تیموریان و ازبکان) به ایران، مخصوصا نواحی مشرق بود که به نابودی کتابخانه ها و از بین رفتن آثار کهن منجر شد؛ فضلا دیگر با کتب قدیم و درنتیجه با زبان قدیم مأنوس نبودند.

دومین دلیل حذف ویژگی های سبکی قدیم، تغییر جغرافیایی حوزه های شعری در نقاط مختلف ایران و تأثیر پذیرفتن از زبان های نواحی گوناگون بود؛ حتی شاعرانی از قبیل صائب  هم که در اشعار قدما تتبع بسیار داشتند، از به کار بردن زبان قدیم پرهیز می کردند؛ چراکه شعر از مدرسه به بازار آمده بود و زبان رایج مرسوم، همان زبان مردم عصر بود. در این سبک لغاتی چون نزاکت، قالی، شیشه، پل، بخیه، سفال و... که تا این زمان کمتر در شعر راه داشت، رواج یافته بود.

پ) لغات مربوط به مذاهب و آداب و رسوم هندوان در این دوره به حوزۀ شعر و ادب وارد شد.

ت) در این دوره با از بین رفتن سلطة حکومت بغداد بر ایران، کاربرد لغات عربی کم شد و از طرفی حملات تیموریان و ازبکان، سبب رواج لغات ترکی و ضعف زبان فارسی گردید؛ به خصوص که سلاطین صفوی هم در دربار به ترکی سخن می گفتند.

ث) زبان سبک هندی را باید زبانی واقع گرا قلمداد کرد؛ زیرا زبان حقیقی مردم آن دوره بوده است.

در مجموع میت وان گفت بی توجهی به زبان، بی دقتی در کاربرد جمله ها و ترکیب ها و ورود واژه های عامیانه در شعر این دوره کاملا مشهود است.

2- ادبی

 الف) به دلیل کم توجهی شاعران کوچه و بازار به آرایه های ادبی، بدیع و بیان جز به صورت طبیعی و تصادفی کمتر استفاده شده است. البته در شعر برخی از شاعران شاخص این دوره، استفاده از آرایه های ادبی از جمله تشبیه بسیار رواج دارد. تلمیح نیز در مضمون سازی نقش فعالی دارد )البته تلمیحات رایج نه تلمیحات غریب و نادر). حسن تعلیل، حس آمیزی، تمثیل و اسلوب معادله نیز از دیگر آرایه های پرکاربرد این سبک اند.

ب) قالب مسلط در این دوره به ظاهر غزل است؛ اما غزلی که گاهی به چهل بیت هم می رسد و تکرار قافیه در آن امری طبیعی است. دلیل این ویژگی آن است که در حقیقت شاعر سبک هندی، تک بیت گو است؛ یعنی قالب حقیقی شعرش مفردات است. منتها شاعر، این ابیات مستقل را به وسیلة رشتة قافیه و ردیف به هم گره می زند. شاعر تک بیتی می سازد و آن را در غزلی که مناسب آن بیت باشد، قرار می دهد و از این رو کم و زیاد کردن ابیات غزل، آسیبی به شعر نمی زند.

پ) استفاده از ردیف های طولانی و خوش آهنگ نیز در شعر این دوره رایج است؛ برای مثال: خواهم شدن، می شود پیدا، می برد مرا، دیگر است و...

3-  فکری

 الف) شعر هندی شعری معنی گراست؛ نه صورت گرا و شاعران به معنی بیشتر توجه دارند تا به زبان. معروف است که هیچ معنا و مضمونی در جهان نیست که در شعر صائب نیامده باشد. او از گل قالی، تندباد و تبخال مضمون ساخته است. شاعران این دوره برای مضمون سازی، از هر پدیدهای در عالم طبیعت یا هر موضوعی در قلمرو ذهن استفاده کردند؛اما آثار آنها همه در سطح باقی مانده و به خلق آثار بزرگی چون شاهنامة فردوسی، مثنوی مولانا یا آثار عطار، سنایی و نظامی منجر نشده است.

ب) شعر در سبک هندی بیشتر در تک بیت خلاصه است و طول و عرض معنا از یک بیت پیشتر نمی رود و نهایت اینکه تحسین و اعجابی را در حد آن بیت برمی انگیزد.

پ) شاعران این دوره معمولا مطالب فلسفی، عرفانی و غنایی گذشتگان را به شیوۀ خود بازگو می کردند، گاهی چنین موضوعاتی با وجود داشتن ابهام، در اشعار آنان قابل درک تر و خالصه تر بیان شده است. کوشش شاعر سبک هندی مضمون یابی و ارائة خیال خاص و معنی برجسته است؛ یعنی یافتن فکری جزئی اما تازه و نگفته و بیان آن به صورتی اعجاب انگیز.

ب) نثر

در کتاب های این دوره سه نوع نثر میتوان دید.

1- ساده مراد از نثر ساده در این دوره، نثر مرسل در آثاری مانند تاریخ بلعمی نیست. در نثر سادۀ این دوره، لغات و ترکیبات عربی، اشاره به آیات و احادیث و در آمیختگی شعر و نثر یافت می شود. کتب معروفی که به این شیوه نوشته شده اند:

الف) کتاب هایی که در خارج از ایران نوشته شده اند:

# کتب داراشکوه در هند

#شرفنامة بدلیسی در عثمانی

#بدایع الوقایع واصفی در ماوراءالنهر

ب) کتاب هایی که در ایران نوشته شده اند:

در تاریخ:

#تذکرۀ شاه طهماسب از شاه طهماسب صفوی

# عالم آرای عباسی از اسکندربیگ ترکمان

در عرفان:

#عین الحیات از علی بن حسین واعظ کاشفی

در زندگینامه:

#مجالس المؤمنین از قاضی نوراهلل شوشتری

 در فقه:

#جامع عباسی از شیخ بهایی.

2- مصنوع

 در دورة صفویه از نثر مصنوع در فرمان ها و منشآت و دیباچة کتاب ها استفاده می شد؛ هم چنانکه دیباچة آثاری مثل شرفنامة بدلیسی و عیار دانش به نثر مصنوع است؛ اماً از کتبی که تماما به این شیوه نوشته شده اند از همه معروفتر عباس نامة وحید قزوینی و محبوب القلوب میرزا برخوردار فراهی است.

نثر مصنوع این دوره حلاوت و فخامت نثر فنی قرن های ششم و هفتم را ندارد و هر چه هست تکلّف و بی ذوقی و غلط پردازی است. ،

3- بینابین

 نثری است نه چندان ساده و نه چندان دشوار؛ می توان گفت که قصد نویسنده در اصل آسان نویسی بوده است؛ هر چند امروزه چندان روان و آسان به نظر نمی رسد. از نمونه های معروف نثر بینابین کتابحبیب السیر از خواندمیر و احسن التواریخ از حسن بیگ روملو است.

ویژگی های نثر این دوره برخی از ویژگی هایی که کم و بیش در هر سه قلمرو نثر این دوره وجود دارد، عبارت اند از:

الف) زبانی

1- درآمیختگی نظم و نثر؛

2- کاربرد وجه وصفی؛

3- جمع بستن با »ات« که علاوه بر کلمات عربی (محاربات)، در واژههای فارسی (گیلانات) و ترکی و مغولی (ییلاقات) نیز به چشم می خورد؛

4- مطابقت صفت و موصوف به تقلید از عربی؛

5- آوردن تتابع اضافات در مقام تعارف و تمجید از بزرگان یا به سبب قرینه پردازی و موازنه؛

6- آوردن جملات طولانی؛

7-ّ کاربرد افعال با پیشوندهای متعدد؛

8- فراوانی لغات ترکی و مغولی.

ب) ادبی

 نثر این دوره از دیدگاه ادبی ارزش والایی ندارد؛ زیرا به زبان عامیانه نزدیک است و متن های ادبی نیز با تصنع وتکلف همراه است. انحطاط ادبی در این زمان از دورة تیموری بیشتر شده است. استفاده از آیات، احادیث و عبارات عربی رواج بیشتر یافته و در آرایة تلمیح نمودار شده است. کاربرد شعرهای ضعیف در متن کتاب های نثر ـ که غالبا سرودة خود مؤلفان است ـ رواج داشته، به علاوه بی دقتی در ذکر تاریخ و حوادث تاریخی و رواج مدح و چاپلوسی، نثر این دوره را از رونق انداخته است. آمیزش زبان فارسی با دیگر زبانها (مغولی، ترکی، عربی و...) نگارش کتاب هایی با عنوان فرهنگ لغت را در این دوره رواج داد.

پ) فکری

 تأثیر فساد و تیره بختی چند قرن گذشته و کشتار مردم و فرار دسته جمعی افراد باذوق و آزاده از بیم تیغ استبداد، به خارج از ایران و کشته شدن یا مردن آنان از گرسنگی و فقر، همه بیانگر آن است که در عصر اعتلای صفوی، یعنی زمان شاه عباس اول، ایران از نویسندة قویدست، خالی ماند. تاریخ نگاری این دوره از جمله عرصه هایی بود که از این حادثه بزرگ متأثر گردید؛ چونان که تواریخ عمومی این دوره در کنار نهادهای سیاسی و فرهنگی صفویه در جهت نهادینه کردن فرهنگ تشیع گام برداشتند.

درس دوازدهم فنون2:کنایه

درس دوازدهم فنون2:کنایه

کنایه هم گونه ای از مجاز است که بر بنیاد اصل مجاورت استوار است. همانطور که استعاره بر بنیاد مشابهت استوار بود. در کنایه هم معنای قاموسی و واژگانی عبارت (معنای نزدیک) و هم معنای مجازی (معنای دور) با هم به ذهن خواننده می آیند؛ امّا خواست گوینده معنای دور است و آن را با تأمّل در اجزای کلام و بافت سخن می توان دریافت. به عبارتی در کنایه معنای نزدیک و دور لازم و ملزوم یکدیگر هستند و با دقّت در اجزای کلام، از معنای نزدیک به معنای دور منتقل می شویم.

کنایه در لغت، یعنی «پوشیده سخن گفتن» و در اصطلاح، واژه یا عبارتی است که معنای ظاهری و نزدیک آن، مورد نظر گوینده نیست؛ بلکه مفهوم دور آن مدّنظر است؛ مثال:

وقتی می گوییم  «فلانی دست به جیب است» سخنی به کنایه گفته ایم و منظورمان این است که او مرد خیّر و بخشنده ای است و صرفا هدف ما این نیست که بگوییم او دست به جیب می برد.

به این بیت توجّه کنید:

◙ همّت مردانه می خواهد گذشتن از جهان / یوسفی باید که بازار زلیخا بشکند (صائب)

ذهن ما در عبارت «بازار شکستن» با توجّه به واژگان و اصطلاحات به کار رفته در بیت مثل یوسف، گذشتن از دنیا و داشتن همّت مردانه، به معنای دور آن یعنی «بی رونق کردن»  راهنمایی می شود. چند مثال دیگر :

◙ سخن او بر سر زبان ها افتاد.

◙ زاغی از آنجا که فراغی گزید، / رخت خود از باغ به راغی کشید (جامی)

◙ اکنون همچنین علمای زمان در علوم موی می شکافند. (فیه مافیه؛ مولوی)

بر سر زبان افتادن کنایه از «فاش شدن» ، رخت کشیدن کنایه از  «کوچ کردن» و «موی شکافتن» به معنای دقّت کردن و ریزبینی است.

◙ دامن کشان که می روی امروز بر زمین /  فردا غبار کالبدت بر هوا رود (سعدی)

دامن کشان بر زمین راه رفتن، کنایه از «ناز و غرور داشتن» است. مصراع دوم نیز، کنایه از «مردن» است.

فرق کنایه با مجاز

در مجاز، فقط یکی از دو معنی، قابل دریافت است آن هم معنی غیر حقیقی، امّا در کنایه، هر دو معنی دور و نزدیک دریافت می شود؛ ولی معنی دور اراده شده است. برای مثال وقتی در بیان خسیس بودن کسی می گوییم: آب از دستش نمی چکد، هم معنای نریختن آب از دست دریافت می شود، هم معنای دوم یعنی خسیس بودن؛ امّا معنای دوم مورد نظر شاعر است.

فرق استعاره و کنایه

معمولاً استعاره در «واژه» روی می دهد؛ و کنایه در «ساختار کلام» مثال:

به خون خود آغشته و رفته اند / چه گل های رنگین به جوبارها (علامه طباطبایی)

در این بیت گلها استعاره از شهیدان است؛

امّا در بیت:

دامن هر گل مگیر و گرد هر بلبل مگرد / طالب حسن غریب و معنی بیگانه باش (صائب)

عبارتهای «دامن چیزی را گرفتن» و «گرد چیزی گردیدن» کنایه هستند و در بافت کلام و عبارت آمده اند.

فرق کنایه با مجاز

در مجاز، فقط یکی از دو معنی، قابل دریافت است آن هم معنی غیر حقیقی، اما در کنایه،  هر دو معنی دور و نزدیک دریافت می شود؛ ولی معنی دور اراده شده است. برای مثال وقتی در بیان خسیس بودن کسی می گوییم: آب از دستش نمی چکد، هم معنای نریختن آب از دست دریافت می شود، هم معنای دوم یعنی خسیس بودن؛ اما معنای دوم مورد نظر شاعر است.

فرق استعاره و کنایه

معمولا استعاره در « واژه» و کنایه در «ساختار کلام»، روی می دهد؛ مثال:

به خون خود آغشته و رفته اند       چه گل های رنگین به جوبارها   علامه طباطبایی

 در این بیت گل ها استعاره از شهیدان است؛ امّا در بیت:

دامن هر گل مگیر و گرد هر بلبل مگرد    طالب حسن غریب و معنی بیگانه باش   صائب

عبارت های: « دامن چیزی را گرفتن» و « گرد چیزی گردیدن» کنایه هستند و در بافت کلام و عبارت آمده اند

چند کنایۀ دیگر:

دسته گل به آب دادن، کنایه از «اشتباه بزرگ کردن»

دست و پا گم کردن،کنایه از «دچار نگرانی شدن، هول شدن»

تنگدست بودن، کنایه از «فقیربودن»

ثابت قدم بودن، کنایه از «با اراده بودن»

 

 

درس یازدهم فنون2:پایه های آوایی همسان دولختی

درس یازدهم فنون2:پایه های آوایی همسان دولختی

در درس های گذشته با اوزان همسان، که از تکرار یک پایةآوایی، ایجاد میشد، آشنا شده ایم.

اکنون با گونه ای دیگر از وزن های همسان، آشنا می شویم:

به آهنگ خوانش شعر زیر، توجه کنید:

ای باد بامدادی، خوش میروی به شادی      پیوند روح کردی، پیغام دوست دادی    سعدی

ای  با  د   با   م   دا   دی خش می ر ِ وی  بـ   شا  دی   

پی ون  د  رو  ح  کر  دی  پی  غا  م  دو  ست  دا  دی

می بینیم که نظم همسان پایه های این بیت، دو لَختی است، یعنی دو واژه با هم، پایةآوایی به شمار میآیند. به بیان دیگر، وزن این شعر از تکرار یک پایةهمسان، حاصل نشده است، بلکه پایهها، یک درمیان تکرار شده است. در اینجا هر مصراع، به دو پاره، تقسیم میشود. موسیقی و »1 َختی یا »دوری آهنگ پارةدوم، تکرار موسیقی پارةنخست است. این نوع وزن، وزنهمسان دول نامیده میشود. در وزن دوری میانةهر مصراع با درنگ و مکثی آشکار، همراه است. در خوانش هم این گسست آوایی باید رعایت شود.

مفعول،  فاعلاتن،  مفعول ، فاعلاتن  (   (    --u-  /u--  /-u--/ u--   

با خوانش صحیح بیت متوجه میشویم که هر مصرع چهار پایةآوایی دارد و از دو پارة همسان تشکیل شده است. وزن بیت برپایةبرش هجایی « سه تایی ــ چهارتایی» است اگر هجاها را به شیوة «چهارتایی ــ سه تایی» دسته بندی کنیم، وزن واژه» مستفعلن فعولن« میشود.

توجه:

در نظم همسان دو لَختی، هرمصراع از دو پارۀ همگون تشکیل می شود. در این نوع وزن، هر نیم مصراع در حکم یک مصراع است. هجای پایان نیم مصراع، مانند پایان مصراع بلند محسوب میشود، بنابراین هجای کوتاه یا کشیده در پایان نیم مصراع، هجای بلند به شمار میآید.

به نظم هجاهای بیت زیر توجه کنید:

سلسلة موی دوست، حلقة دام بلاست           هرکه در این حلقه نیست، فارغ از این ماجراست    سعدی

سل س ل ی  مو  ی دو ست حل ق ی  اد  م ب لا ست

هر چ  د رین حل ق نی ست  فا  ر غ  زین ما ج را ست

مفتعلن / فاعلن / مفتعلن /فاعلن   (  (       -u- / -uu-  / -u- / -uu-   

وزن این بیت، »مفتعلن فاعلن مفتعلن فاعلن« است........

 وزن های پرکاربرد فارسی

 ١ همسان تک پايه ای U/---U/---U/---U ---مفاعيلن مفاعيلن مفاعيلن مفاعيلن هزج مثمن سالم

2-محذوف مثمن هزج فعولن مفاعيل مفاعيل مفاعيل-- U/U--U/U--U/U--U

 3-U/---U/---U –مفاعيلن مفاعيلن فعولن هزج مسدس محذوف

 ٤-- U--/-U--/-U--/-U -مستفعلن مستفعلن مستفعلن مستفعلن رجز مثمن سالم

 ٥- U-/--U-/--U-/--U --فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن رمل مثمن سالم

٦- U-/--U-/--U-/--U -فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن رمل مثمن محذوف

٧- U-/--U-/--U -فاعلاتن فاعلاتن فاعلن رمل مسدس محذوف فعلن فعلاتن فعلاتن

8-- UU/--UU/--UU  فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلاتن

 9- فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن ( UU/--UU/--UU/--UU- )

 ١0 U/--U/--U/--U --فعولن فعولن فعولن فعولن متقارب مثمن سالم

 ١٢ U/--U/--U/--U -فعولن فعولن فعولن فعل متقارب مثمن محذوف

13-مفتعلن مفتعلن مفتعلن مفتعلن- UU-/-UU-/-UU-/-UU-

14-فاعلن مفتعلن مفتعلن- U-/-UU-/-UU-

 ١٥- دو لختی فاعلاتن فعلات // فاعلاتن فعلات-- U-/U-UU//--U-/U-UU

16-مفاعلن مفتعلن// مفاعلن مفتعلن- U-U/-UU-/-U-U/-UU-

 ١٧ -/-U--/-/-U-- --U/--/--U/-- مستفعلن فع// مستفعلن فع

)18- فعلن فعولن// فعلن فعولن) فاعلاتن مستفعلن//فاعلاتن مستفعلن-- U-/-U--/--U-/-U—

19- فاعلن مفتعلن// فاعلن مفتعلن- U-/-UU-//-U-/-UU-

20- فعلاتن مفاعلن// فعلاتن مفاعلن-- UU/-U-U/--UU/-U-U
21-فاعلن فاعلاتن // فاعلن فاعلاتن- U-/--U-//-U-/--U-

22- فاعلن مفاعلن// فاعلن مفاعلن- U-/-U-U//-U-/-U-U

23- مفاعلن فعلاتن// مفاعلن فعلاتن- U-U/--UU/-U-U/--UU

٢٤ --U/-U--//--U/-U-- --U-/U--//--U-/U-- مستفعلن فعولن// مستفعلن فعولن (مفعول فاعلاتن// مفعول فاعلاتن)

25- ---/UU--//---/UU-- ---U/U--//---U/U-- مستفعل مفعولن// مستفعل مفعولن (مفعول مفاعيلن// مفعول مفاعيلن)

26- ناهمسان ---/UU-U/-U-- ---U/U-U-/U-- مستفعلن مفاعلن مفعولن (مفعول فاعلات مفاعيلن)

27 -U/-U--/UU-U/-U-- -U-/U--U/U-U-/U-- مستفعلن مفاعل مستفعلن فعل (مفعول فاعلات مفاعيل فاعلن

28- ---/U-U-/UU-- ---U/-U-U/U-- ُ مستفعل ُ فاعلات ْ مستفعل (مفعول مفاعلن مفاعيلن)

29 -/UU--/UU--/UU-- -U/U--U/U--U/U-- ُ مستفعل ُ مستفعل ُ مستفعل فع (مفعول مفاعيل مفاعيل فعل)

30- --/UU--/UU--/UU-- --U/U--U/U--U/U-- ُ مستفعل ُ مستفعل ُ مستفعل مستف (مفعول مفاعيل مفاعيل فعولن)

31- --/U-U-/UU-- --U/-U-U/U-- ُ مستفعل ُ فاعلات فعلن (مفعول مفاعلن فعولن

)32- فعلن مفاعلن فعلاتن مفاعلن- UU/-U-U/--UU/-U-U

33- فع مفتعلن فاعلات مفتعلن-/- UU-/U-U-/-UU-

34-فعلن مفاعلن فعلاتن- UU/-U-U/--UU

درس نهم فنون2:استعاره

درس نهم فنون2:استعاره

استعاره مصرّحه (آشکار)

     استعاره در لغت به معنی عاریه گرفتن است و در اصطلاح ادبی به معنی «به کار بردن کلمه در غیر معنی اصلی »است.

     مصرحه به معنی آشکار است . این کلمه هم خانواده ی « صریح» و «صراحت» است.

   علّت نامیدن « استعاره ی مصرّحه » آن است که از طریق مشبّه به ، به آسانی می توان به وجه شبه و مشبّه دست یافت. به بیان دیگر:

     برای خواننده و شنونده آشکار است که این کلمه در معنی اصلی خود به کار نرفته است.

   به چند مثال توجه کنید:

     گاهی دیگری را از سر محبّت « برادر » ، «خواهر »، « مادر »و... خطاب می کنیم،کاملاً آشکار است که این کلمات را در معنی اصلی خود به کار نبرده ایم.

    احتمالاً این جمله را بر روی کارت تبریک دیده اید : « گل تقدیم به گل». روشن است که « گل» دوم در معنی اصلی خود به کار نرفته ، و منظور ، گیرنده ی کارت تبریک است.

     در جمله ی « همه منتظر طلوع آن خورشید پنهانی هستند که جهان را از نور عدل و داد پرکند»روشن است که منظور ما از « خورشید پنهان»خورشید آسمان نیست.

استعاره مصرّحه چگونه پدید می آید

     می دانیم که جمله ی دارای تشبیه ، از جمله ی بدون تشبیه خیال انگیز تر است. تشبیه بلیغ هم از تشبیه غیر بلیغ خیال انگیز تر است.

    اگر از تشبیه بلیغ، مشبّه آن حذف شود، تشبیه خیال انگیز تر می شود، در این حال، تشبیه تبدیل به استعاره ی مصرّحه شده است.

   برای توضیح بیش تر به مثال زیر توجه کنید:

جمله ی « او گریست» جمله ی ساده و بدون تاثیری است زیراتشبیه ندارد.

  جمله ی «اشک هم چون دانه های  زیبا و درخشان مروارید از دیدگانش فرو می ریخت» تشبیه غیر بلیغ دارد، زیرا همه ی ارکان تشبیه ذکر شده است. این جمله خیال انگیز شده است.

 جمله ی « مروارید های اشک از دیدگانش فرو می غلتیدند »تشبیه بلیغ دارد و از جمله ی قبل خیال انگیز تر است.

 جمله ی « مروارید ها آرام آرام بر گونه اش فرو می غلتیدند » استعاره ی مصرّحه دارد ، زیرا مشبه یعنی  « اشک» حذف شده است . چنین جمله ای  ، خیال انگیز تر از جمله ی قبل است.

    مثال دیگر:

  او در خانه ای زندگی کردکه از صفا و آرامش لبریز بود. ( تشبیه ندارد)

او در خانه ای بزرگ شد که مثل بهشت ، لبریز از صفا و آرامش بود. (تشبیه غیر بلیغ دارد)

  او کودکی اش را در بهشت خانه سپری کرد.( تشبیه بلیغ دارد )

 او کودکی اش را در بهشت گذراند. استعاره ی مصرّحه دارد)

بنابرین استعاره مصرّحه تشبیه بلیغی است که « مشبّه » آن حذف شده است.

غرض و فایده ی استعار ه ی مصرّحه

 غرض از استعاره ی مصرّحه « اغراق و تاکید، ایجاز ، محسوس کردن امور و .... » است. این امتیاز استعاره ی مصرّحه را در مثال دیده اید؛

  وقتی می گوییم« در بهشت زندگی می کرد» دیگر تفاوتی بین خانه و بهشت قائل نشده و میزان صفا و آرامش را «اغراق » آمیز بیان کرده ایم. ضمناً در مقا یسه با جمله ی قبل « ایجاز» و کوتاهی کلام رعایت کرده ایم.

 مقایسه ی استعار ه ی مصرّحه با تشبیه

تشبیه ادّعای « همانندی » دو پدیده است ولی استعاره ، ادّعای « یکسانی » آن هاست.

-استعاره ، ذهن را با شگفتی،درنگ و جست و جوی بیش تر ی روبه رومی کند و زیبایی آن نیز به همین علّت است.

-استعاره از تشبیه رساتر و خیال انگیز تر و در بر انگیختن عواطف موثرتر است زیرا خود از درون تشبیه بلیغ که رساترین تشبیه است، خلق می شود.

نکته: استعاره ، انواعی دارد امّا معمولاً لفظ « استعاره » وقتی به تنهایی به کار برده می شود ، منظور همین استعاره ی مصرّحه است.

بررسی نمونه های استعار ه ی مصرّحه

بتی دارم که گرد گل ز سنبل سایه بان دارد             بهار عارضش خطّی به خون ارغوان دارد

 « بت » استعاره برای یار زیبای شاعر است.« گل » استعاره برای چهره است.« سنبل » استعاره برای زلف یار است. (تذکّر: بهار عارض (چهره) ، تشبیه بلیغ اضافی است: چهره به بهار مانند شده است.)

گلا و تازه بهارا! تویی کــــــــه عارض تو               طراوت گل و بــــــــوی بهار من دارد

در مصراع دوم « گل » و « بهار» من ،استعاره برای محبوب شاعراست.( مصراع اوّل آرایه ی تشخیص دارد.)

هزاران نرگس از چـــــــــــرخ جهانگرد               فرو شد تا بـــــــــر آمد یک گل زرد

« هزاران نرگس » استعاره برای ستارگان است. «چرخ » جهان گرد استعاره برای آسمان است.« گل زرد » استعاره برای خورشید است.

  نفسی بیا و بنشین ، سخنی بگـــــو و بشنو             که به تشنگی بمردم بر آب زندگـــانی

 « آب زندگانی » ( آب حیات) استعاره برای دوست و محبوب شاعر است.

شخصیّت بخشی (تشخیص ،انسان انگاری)

        تشخیص نوعی از استعاره ی مکنیّه است به این ترتیب:« هرگاه مشبّه انسان نباشد ولی مشبّه به- که آن را حذف می کنیم و نشانه ای از آن را می آوریم- انسان باشد ، این نوع استعاره ی مکنیّه تشخیص نامیده می شود.

 برای توضیح بیش تر به مثال های زیر توجّه کنید:

 در جمله ی « قایق شکسته از یک نم باران هم می ترسد» در حقیقت « قایق شکسته» را به انسان مانند کرده ایم ، سپس انسان را که مشبّه به است حذف کرده ایم ولی نشانه ای از رفتار های انسان یعنی « ترسیدن » را همراه مشبّه آورده ایم ، پس « قایق شکسته ... می ترسد» استعاره ی مکنیّه از نوع تشخیص دارد.

      در مصراع « خون در رگ لاله می زند جوش » لاله به انسان مانند شده ، انسان حذف شده و جزئی از انسان یعنی خون و رگ همراه با مشبّه ( لاله) آورده شده است.

 در جمله ی« خدا قلب جهان است» جهان به انسان مانند شده ، انسان حذف شده و جزئی از آن یعنی قلب، همراه با مشبّه ( جهان ) آورده شده است.

      در بیت« گریه ی شمع از برای ماتم پروانه نیست/ صبح نزدیک است و در فکر شب تار خود است.

         دو استعاره ی مکنیّه از نوع تشخیص وجود دارد:گریه ی شمع و ماتم پروانه: شمع به انسان مانند شده ، انسان حذف شده و یکی از رفتارهای انسان یعنی « گریه » در کنار مشبّه (شمع ) آمده است.

   پروانه به انسان مانند شده ، انسان حذف شده و یکی از رفتار های انسان یعنی « ماتم»در کنار مشبّه ( پروانه ) آمده است.

  دیده ی عقل مست تو، چرخه ی چرخ پست تو        گوش طرب به دست تو، بی تو به سر نمی شود

   بیت دارای دو استعاره ی مکنیّه از نوع تشخیص است: دیده ی عقل و گوش طرب:

1-عقل به انسان تشبیه شده ، انسان حذف شده و جزئی از انسان یعنی « دیده » در کنار مشبّه ( عقل ) آمده است.

2- طرب ( شادی ) به انسان مانندشده ، انسان حذف شده و جزئی از انسان یعنی « گوش » در کنار مشبّه

  ( طرب ) آمده است.

 گاه تنهایی/ صورتش را به پنجره می چسباند/ شوق می آید / دست در گردن حسّ می انداخت/ فکر ، بازی می کرد.

1-تنهایی به انسان تشبیه شده ، انسان حذف شده و جزئی از انسان یعنی «صورت» برای مشبّه (تنهایی ) آمده است.

2-شوق به انسان تشبیه شده ، انسان حذف شده ولی رفتار های  انسان یعنی« آمدن و دست در گردن کسی انداختن » برای مشبّه (شوق) نسبت داده شده است.                                                                                                                                                                          3-حسّ به انسان تشبیه شده ، انسان حذف شده و جزئی از انسان یعنی « گردن » برای مشبّه (حسّ ) آمده است.                                             

4-فکر به انسان تشبیه شده ، انسان حذف شده یکی از  رفتار های  انسان یعنی « بازی کردن» به مشبّه (فکر) نسبت داده شده است.    

   ای نسیم سحــــــر ! آرامگه یار کجاست        منزل آن مـــــــه عاشق کش عیّار کجاست

نسیم سحربه انسان تشبیه شده ، انسان حذف شده و این را از حرف « ای » می فهمیم ، زیرا انسان است که مخاطب واقع می شود ، نشانه ی دیگر این است که نسیم سحر مورد سوال واقع شده ، به این ترتیب         « ای نسیم سحر » آرایه ی تشخیص دارد.

استعاره ی مکنیّه دو نوع است:

1-استعاره ی مکنیّه ( چه از نوع تشخیص و چه از نوع غیر تشخیص ) با توجه به دستور زبان دو نوع است:                                                   الف-استعاره ی مکنیّه ی اضافی                                  ب- استعاره ی مکنیّه ی اسنادی

استعاره ی مکنیّه اضافی:

       هرگاه مشبّه و نشانه ی مشبّه به باکسره به هم اضافه شوند، استعاره ی مکنیّه اضافی پدید می آید؛ مثال« بارش عشق» ، « کنگره ی عرش » ، پرِقضا » ، « دیده ی عقل» ، « گوش طرب» ، « صورتِ تنهایی » ، « آمدن شوق» ، « گردن حس» و « بازی فکر» 

    استعاره ی مکنیّه ی اضافی ، در دستور زبان ، « اضافه ی استعاری نامیده می شود.

استعاره ی مکنیّه اسنادی:

        هرگاه مشبّه و نشانه ی مشبّه به باکسره به هم اضافه نشوند، استعاره ی مکنیّه ، اسنادی نامیده می شود؛ مثال: « عشق می بارید» ، « عرش ، کنگره ها داردکه از آن صدایی به گوش می رسد»، « قضا پر گشود»، عقل ، دیده اش را گشود ، « طرب، به نوای تو گوش می کند» ، « تنهایی ، صورتش را به پنجره چسبانیده بود» ، شوق، شتابان می آمد » ، حس ، دست شوق را در گردن داشت»و « فکر ، بازی می کرد».

استعاره ی مکنیّه از استعاره ی مصرّحه و در نیتجه از تشبیه، بلیغ تر و موثر تر است زیرا ذهن برای فهم آن نیازمند دقّت و تلاش بیش تری است.

درس هشتم فنون2: پایه های آوایی همسان (۲)

درس هشتم فنون2: پایه های آوایی همسان (۲)

آموختیم که برای درک پایه های آوایی شعر، هجاها یا نشانه های هجایی را به دسته هایی منظّم برش می زنیم یا با خط عمودی، مرز هر دسته از هجاها را مشخّص می کنیم. پس از تشخیص و درک پایه های آوایی شعر، برای هر پایه را مشخّص می کنیم. «وزن واژه»، درک بهتر نظم پایه های آوایی نکته مهم در دسته بندی هجاها، نوع نظم آنها است. در درس گذشته با دو نمونه از پایه های آوایی همسان، آشنا شدیم. اکنون، وزن های همسان را فرا می گیریم.

غمش در نهانخانه دل نشیند / به نازی که لیلی به محمل نشیند (طبیب اصفهانی)

غ مش  در

ن هان خا

ن ی دل

ن شی ند

ب  نا  زی

ک  لی  لی

ب  مح  مل

ن شی ند

 پس از خوانش درست بیت و درک موسیقی آن، مرز پایه های آوایی آن را مشخّص کرده ایم.

پایه های آوایی

غ مش  در

ن هان خا

ن ی دل

ن شی ند

ب  نا  زی

ک  لی  لی

ب  مح  مل

ن شی ند

وزن

فعولن

فعولن

فعولن

فعولن

نشانه های هجایی

Uـ ـ

Uـ ـ

Uـ ـ

Uـ ـ

به برُش پایه های آوایی و نشانه های هجایی بیت زیر، توجّه کنید:

خدایا به خواری مران از درم / که صورت نبندد دری دیگرم (سعدی)

پایه های آوایی

خ  دا  یا

ب  خا  ری

م  را  نز

د   رم

ک صو  رت

ن  بن  دد

د  ری  دی

گ  رم

وزن

فعولن

فعولن

فعولن

فعولن

نشانه های هجایی

Uـ ـ

Uـ ـ

Uـ ـ

 گوشزد: در هریک از وزن های همسان، ممکن است یک هجا یا بیشتر از پایان آن حذف شود؛ گاهی هم یک پایه، به صورت کامل حذف می شود؛ یعنی هر مصراع، به جای چهار پایه، سه پایه دارد.

اکنون به پایه های آوایی این بیت دقّت کنید:

گر جان عاشق دم زند، آتش در این عالم زند / وین عالم بی اصل را، چون ذرّه ها بر هم زند (مولوی)

گر  جا ن عا

شق  دم ز ند

آ  تش د  رین

عا لم ز  ند

وین عا  ل م

بی اص ل را

چن ذر ره ها

بر هم ز ند

هر مصراع این بیت، از چهار پایه همسان تشکیل شده است. به بیان دیگر، هر مصراع بخش ها و پایه های تکراری و منظّم چهارهجایی دارد. وزن هر مصرع این بیت از چهار وزن «مستفعلن» (تن تن ت تن) تشکیل شده است.

پایه های آوایی

خ  دا  یا

ب  خا  ری

م  را  نز

د   رم

ک صو  رت

ن  بن  دد

د  ری  دی

گ  رم

وزن

مستفعلن

مستفعلن

مستفعلن

مستفعلن

نشانه های هجایی

ـ ـ Uـ

ـ ـ Uـ

ـ ـ Uـ

ـ ـ Uـ

خودارزیابی ۲

غزل زیر از کلیم کاشانی را بخوانید و موارد خواسته شده را پاسخ دهید:

۱- گر تمـــنای تــو از خــاطر نـــاشاد رود / داغ عشق تو گلی نیست که از یاد رود

قلمرو زبانی: گر: اگر / تمنا: خواستن، آرزو / رفتن:‌ رفتن و نابود شدن / داغ: بسیارگرم و سوزان؛ نشانه؛ اثری که گذاشتن یک جسم سوزان بر پوست به جا می ماند / قلمرو ادبی: قالب شعر: غزل / وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن / داغ عشق: اضافه تشبیهی / داغ عشق تو گلی نیست: تشبیه / واژه آرایی: تو، رود

بازگردانی: اگر خواستن تو از خاطر غمگین برود هیچگاه داغ عشق تو مانند گلی نیست که از یاد برود.

پیام: ماندگاری یاد عشق

۲- نرود حسرت آن چاه زنخدان از دل / تشنه را آب محال است که از یاد رود

قلمرو زبانی: حسرت: اندوه از نبودن یا نداشتن چیزی / زنخدان: چانه / را: اضافه گسسته (از یاد تشنه)/ قلمرو ادبی: چاه: استعاره از گودی چانه / اسلوب معادله / تضاد: نرود، رود / چاه زنخدان: مجاز از یار زیبا

بازگردانی: اندوه نداشتن آن یار زیبا از دلم نمی رود؛ همانگونه که محال است آب از یاد تشنه برود.

پیام: یادکرد خداوند

۳- نتوان از سر او برد هوای شیرین / لشگر خسرو اگر بر سر فرهاد رود

قلمرو زبانی: هوا: هوس / قلمرو ادبی: سر: مجاز از ذهن / تلمیح / واج آرایی «ر» / واژه آرایی: سر / کنایه: لشگر بر سر کسی رفتن (کسی را نابود کردن)

بازگردانی: اگر لشکر خسرو پرویز بر سر فرهاد برود و او را نابود کند، نمی تواند هوس شیرین را از سر فرهاد از میان ببرد.

پیام: یادکرد خداوند

۴- کاش چون شمع همه سر شود اعضای «کلیم» / تا سراسر به ره عشق تو بر باد رود

قلمرو زبانی: اعضا: اندام ها / سراسر: به تمامی / قلمرو ادبی: کلیم: تخلص (نام هنری) / چون شمع: تشبیه / بر باد رفتن: کنایه / واج آرایی «ر» / سر، سراسر: اشتقاق (همریشگی).

بازگردانی: ای کاش همه اندام های «کلیم» مانند شمع سر گردد تا به تمامی در راه عشق تو نابود شود.

پیام: پاکبازی دلشده

کلیم کاشانی

وزن های پر کاربرد فارسی (همسان تک پایه ای)

1- مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن

2= مفاعیل مفاعیل مفاعیل فعولن

3- مفاعیلن مفاعیلن فعولن

4- مستفعلن مستفعلن مستفعلن مستفعلن

5- فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن

6- فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن

7- فاعلاتن فاعلاتن فاعلن

8- فعلاتن فعلاتن فعلن

9= فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلاتن

10- فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن

11- فعولن فعولن فعولن فعولن

 

 

 

 

درس هفتم فنون2: تاریخ ادبیات فارسی در قرنهای ۱۰، ۱۱

درس هفتم فنون2: تاریخ ادبیات فارسی در قرنهای ۱۰، ۱۱

قرن دهم

در این قرن حکومت در دست جانشینان تیمور بود؛ به گونه ای که در هرگوشه ای حاکمی از آنان حکومت می کرد. اوضاع اجتماعی و سیاسی ایران در این دوره به طور کلی و وضع ادبیات نیز، به تبع آن آشفته شده بود. در این سال‌ها دو جریان شعری بیشتر رونق نداشت:

یکی شعر لطیف و فصیحی بود که به طور طبیعی و به شیوه کسانی مثل حافظ و سعدی در جریان بود و بابا فغانی شیرازی از نمایندگان آن است.

دیگری مکتب وقوع که نتیجه چاره اندیشی شاعران برای تغییر سبک و رهایی از گرفتاری تقلید بود و بازتاب طبیعی محیط اجتماعی قرن دهم بود که البته راه به جایی نبرد.

سیطره درازمدت مغولان و تیموریان بر سرزمین ایران و ویرانی‌ها و خرابی هایی که در همه ابعاد و زمینه‌ها به بار آوردند، دانش، فرهنگ و ادبیات را تحت الشعاع خود قرار داد. بعدا ز ظهور شاعران بزرگی چون سعدی، مولانا و حافظ در دوره عراقی، به دلیل تسلطّ طولانی مدت مغولان و تیموریان، جایی برای رشد زبان و ادبیات فارسی و ادیبان باقی نماند.

شاعران این دوره تشخیص داده بودند که سبک عراقی از واقعیت دور شده و کاملا جنبه ذهنی و تخیّلی یافته است و با ادامه پایبندی به سنن ادبی نابود می شود. پس باید به سوی حقیقت گویی و واقع گویی بازگشت. شاعران برای این کار نیازمند پرداختن به مسائل اجتماعی و انتقادهای سیاسی بودند و قالب غزل با توجّه به نقش و سابقۀ کاربردش، اجازه جولان بیشتر در این میدان را نمی داد.

در این دوره از یک سو به دلیل کم توجّهی و بی مهری شاهان صفوی نسبت به شاعران و از سوی دیگر شاعرنوازی و ادب گرایی سلاطین هند، شاعران به دربارهای هند روی آوردند. به همین دلیل با شوق و شور تمام راهی آنجا شدند و برخی از آنان پس از کسب شهرت و ثروت، به ایران بازگشتند. آشنایی با تفکّرات و معارف هندوان کم و بیش در تغییر سبک دخیل بود.

فرهنگ هند، در این دوره از فرهنگ ایرانی همچنان تأثیر می پذیرفت و فضلای هند از تألیف کتاب و سرودن شعر به زبان فارسی و بها دادن به فرهنگ آن، استقبال می کردند. شاهان گورکانی هند نیز همگی به فارسی سخن می گفتند. زبان فارسی که در شبه قاره هند استحکام و استقرار لازم را به دست آورده بود، همه گیر و رسمی شد و تا زمان حاکمیت استعمار انگلیس در هند زبان رسمی آن دیار بود.

همزمان با رشد ادبیات در هند، اصفهان، نیز که پایتخت و محل اجتماع شعرا و فضلا بود، از دیدگاه ادبی توسعه یافت. به جز اصفهان، مناطق دیگر ایران هم رشد و توسعه و شور و جنبشی یافت؛ مثلا خراسان، آذربایجان و نواحی مرکزی ایران به کانون های مهمی برای شاعران، هنرمندان و دانشمندان تبدیل شد.

هر چند شاهان صفوی در ترویج و نفوذ زبان ترکی در ایران نقش بسزایی داشتند؛ اما کم و بیش به زبان فارسی نیز کتاب نوشته یا شعر گفت هاند و به نوعی علاقه نشان داده اند. افزون بر آن، برخی از ایشان مقام شیخی و رهبری طریقت داشتند و از این رو لازم می دانستند خود را در چنین مقام فرهنگی نگاه دارند، علاوه بر این با رؤسای مذاهب در تماس نزدیک بودند و از طرف دیگر، رقبایی چون شاهان عثمانی و هندی داشتند که آنها نیز به مسائل فرهنگی توجه نشان م یدادند. این عوامل باعث شده بود که به طور کلی شعر و شاعری و معماری و انواع هنر مورد توجه قرار گیرد. در نتیجه هنرهایی چون قالی بافی، سفالگری، شیشه سازی، نقاشی، تذهیب و خوشنویسی در دوران صفویه رشد فراوان یافت. بهزاد در دور ه شاه اسماعیل و رضا عباسی در دوره شاه عباس از مفاخر هنرند.

◙ بابافغانی شیرازی

از شعرای تأثیرگذار این قرن در ایران است که شعرش از نظر دقت، ظرافت و رقت معانی مشهور است.

◙ وحشی بافقی

نیز از دیگر شاعران این دوره است که سبک شعرش حدّ واسط سبک دوره عراقی و دوره بعد، یعنی سبک هندی است و واقع گرایی شاخصه اصلی آن است.

◙ محتشم کاشانی

از دیگر شاعران این دوره، در سرودن شعر مذهبی معروف و ترکیب بند عاشورایی او زبانزد است:

باز این چه شورش است که در خلق عالم است / باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است

باز این چه رستخیز عظیم است کز زمین / بی نفخ صور خاسته تا عرش اعظم است…

قرن یازدهم

حکومت صفوی پس از کشاکش های به وجود آمده در ایران روی کار آمد و مذهب شیعه را ترویج کرد و به شعر ستایشی و درباری و عاشقانه های زمینی بی توجه بود؛ از این رو شاعران سروده های خود را بیشتر با مضامین پند و اندرز، توصیف و بیان امور طبیعی و همچنین تبدیل موضوعات و تمثیلات کهن به مضامین تازه و به زبان جدید همراه کردند.

وابسته نبودن شعر به دربار و از بین رفتن طبقه مدیحه سرایان درباری باعث شد که طبقات و گروه های بیشتری مدعی شعر و شاعری شوند. از سوی دیگر بها ندادن به شعر ستایشی در ایران، موجب شد که شاعران مدیحه سرا برای امرار معاش یا ثروت اندوزی راهی دیار هند شوند؛ زیرا آنجا به رسم دربارهای قدیم ایران هنوز بازار قصیده و مدح رواج داشت.

رفاه اقتصادی مردم در دوره صفوی و آبادانی شهرهای ایران و رونق تجارت و کسب وکار، این امکان را برای همه مردم فراهم آورده بود که هرکس به اندازه توان خود به امور فرهنگی از جمله ادبیات بپردازد.

از طرف دیگر به سبب آشنایی ایرانیان با اروپا، مراکز تجمعی مثل قهوه خانه‌ها نیز دایر شد و شاعران در آنجا به مشاعره، مناظره و نقد آثار یکدیگر می پرداختند.

از معروف ترین شاعران این قرن م یتوان افراد زیر را نام برد:

◙ کلیم کاشانی

در ابداع معانی و خیال های رنگین مشهور است و این ویژگی به غزل های او لطف ویژه ای بخشیده است. ضرب المثل‌ها و الفاظ محاوره که زبان غزل این دوره را به افق خیال عامه نزدیک کرده، سخن او را برجسته ساخته است. وی با به کار بردن مضمو نهای ابداعی فراوان لقب«خلّاق المعانی ثانی» گرفت.

◙ صائب تبریزی

معرو فترین شاعر سبک هندی و از پرکارترین شاعران فارسی زبان است. او در غزل سرایی مشهور است و برخی از تک بیت های غزلش شاهکارهایی از ذوق و اندیشه اند و بسیاری از آنها به صورت ضرب المثل رواج یافته اند. صائب را خداوندگار مضامین تازه شعری دانست هاند.

◙ بیدل دهلوی

او را به سبب سرودن غزل های خیال انگیز و به کار بردن مضمون های بدیع و گاه دور از ذهن می شناسیم. از ویژگی های عمده شعر بیدل، مضمون های پیچیده و استعاره های رنگین، خیال انگیز و سرشار از ابهام و تخیل های رمزآمیز شاعرانه است.

خودارزیابی

۱- ابیات زیر را از نظر مضمون بررسی کنید:

بخیۀ کفشم اگر دندان نما شد، عیب نیست / خنده می آرد همی بر هرزه گرد یهای من

ریشۀ نخل کهن سال از جوان افزون تر است / بیشتر دلبستگی باشد به دنیا پیر را (صائب تبریزی)

۲- زبان فارسی در دورۀ صفویان چه موقعیت و جایگاهی داشت؟

ویژگی های عمده شعر بیدل را با توجه به غزل زیر بررسی کنید:

برق با شوقم شراری بیش نیست / شعله طفل نی سواری بیش نیست

لاله و گل زخمی خمیازه اند / عیش این گلشن خماری بیش نیست

تا به کی نازی به حسن عاریت؟ / ما و من آیینه داری بیش نیست

می رود صبح و اشارت می کند / کاین گلستان خنده واری بیش نیست

غرقۀ وهمیم؛ ور نه این محیط / از تنک آبی کناری بیش نیست

ای شرر، از همرهان غافل مباش / فرصت ما نیز باری بیش نیست

بیدل، این کم همتان بر عزّ و جاه / فخرها دارند و عاری بیش نیست (بیدل دهلوی)

۴- چه عواملی موجب شد شاعران ایرانی به دربار هند روی آورند؟

۵- شهرت محتشم کاشانی در چه نوع شعر و قالب شعری است؟ در این مورد توضیح دهید.

۶- در قرن هشتم تأثیرپذیری از گذشتگان چگونه در شعر خواجوی کرمانی و حافظ جلوه گر شد؟

۷- ابیات زیر را بخوانید و به پرسش‌ها پاسخ دهید:

لب و دندان سنایی همه توحید تو گوید / مگر از آتش دوزخ بودش روی رهایی (سنایی)

چو او شهر ایران به گشتاسب داد / نیامد تو را هیچ از آن تخت یاد (فردوسی)

الف) مجاز را در بیت های بالا بیابید و معنای حقیقی و غیرحقیقی هر کدام را مشخص کنید.

ب) نشانه های هجایی و پایه های آوایی بیت‌ها را مشخص کنید.

 

درس ششم فنون2: مجاز

درس ششم فنون2: مجاز

مجاز: هر واژه،یک معنای اصلی و یک یا چند معنای غیر اصلی دارد؛ به معنای اصلی واژه، معنای حقیقی و به معنای غیر اصلی آن، معنای مجازی می گویند. کلمه ای که در معنای غیرحقیقی به کار رفته باشد،«مجاز» نامیده می شود.

« حقیقت » اوّلین و رایج ترین معنایی است که از یک واژه به ذهن می آید ؛ مانند خانه، کلاس ، لیوان، دست و زبان و....

    « مجاز » به کار بردن واژه در غیر معنی اصلی آن  است به شرط آن که نشانه ای ، ما را به معنی غیر اصلی راهنمایی کند. در اصطلاح ادبی به این نشانه  « قرینه » گفته می شود.

مثال: پشت دیوار آنچه گویی، هوش دار              تا نباشد در پس دیوار، گوش  سعدی

همانطور که می دانید،«گوش» اندام شنوایی است و در این معنا، «حقیقت» است و نمی تواند. در پس دیوار بیاید؛ شاعر در بیت اول به مفهوم مجازی «گوش»، ِ یعنی «انسان سخن چین» او تأکید دارد.

بر سر آنم که گر ز دست برآید   دست به ّ کاری زنم که غصه سرآید   حافظ

در مصراع   اول، واژه های «سر» و «دست» به ترتیب در مفهوم مجازی «قصد و اندیشه» و »قدرت و اختیار» به کار رفته اند

بیت سوم ستایش فارسی دهم- تویی رزاقِ هرپیدا و پنهان (مجازا همه ی موجودات) — تویی خلّاق هردانا و نادان

(مجازا ، همه ی انسان ها )

 بیت چهارم ستایش فارسی دهم - زهی گویا ز تو کام و زبانم   یتو ی هم آشکارا هم نهانم

(کام: سقف دهان ، مجازاً دهان، زبان)

بیت ششم ستایش فارسی دهم- فروغِ رویت اندازی سویِ خاک — عجایب نقش ها سازی سوی خاک (خاک: مجاز از زمین)

 

  برای توضیح بیش تر تفاوت حقیقت و مجاز ، به مثال های زیر توجه کنید.

  1-در جمله ی « دیشب وقتی به خانه بر گشتم » ، « خانه » حقیقت است زیرا به معنی اصلی آن یعنی « محلّ سکونت ، منزل » به کار رفته است.                                                                                  

2- در جمله ی « دزدی که خانه را سرقت کرده بود ،دستگیر شد » ، « خانه »مجاز است زیرا به مفهوم« وسایل خانه » به کار رفته است.

***

1- در جمله ی «کلاس ما انتهای راهرو است» کلاس ، حقیقت است زیرا به به معنی اصلی خود به کار رفته است.

***

 

2- در جمله ی « کلاس ما فردا امتحان دارد»« کلاس »مجاز است زیرا در مفهوم« دانش آموزان » به کار رفته است.

***

1- در جمله ی « لیوان شکست» لیوان حقیقت است.

2- در جمله ی « هر دو لیوان را من خوردم» لیوان ،مجاز است زیرا در مفهوم« نوشیدنی درون لیوان » به کار رفته است.

***

1- در جمله ی « دست ها را بالای سر نگه دارید»و « زبان ، عضو چشایی است ،دست و زبان ، معنی حقیقی دارند.

2- در جمله های«کسی که دیگران از دست و زبان او آسوده نباشند، مسلمان نیست » دست و زبان معنی مجازی دارند زیرا به مفهوم « کردار و گفتار» به کار رفته اند.

در مثال: جهان خوردم وکارها راندم. بیهقی

 جهان درمعنایاصلی خودنیست ونعمتهای جهان منظور است که این کاربردرا از قرینة »خوردن« ّ متوجه می شویم. بین واژة جهان ونعمتهای جهان نیزپیوندوجوددارد. همچنین در بیت زیرواژة »بیت« کاربردمجازی دارد:

به یاد روی شیرین بیت می گفت    چوآتش تیشه میزد،کوه می سفت نظامی

معنای حقیقی یا اصلی:کوچکترین واحدکالام موزون و شاعرانه معنای غیرحقیقی: سخن شاعرانه

 

درس پنجم فنون2: پایه های آوایی همسان(۱)

درس پنجم فنون2: پایه های آوایی همسان(۱)

پس از تشخیص و درک پایه های آوایی، درمی یابیم که پایه های آوایی بیت ها، به شکلی هماهنگ در پی هم می آیند. به بیان دیگر، می توان پایه ها را به دسته هایی منظّم بخش کرد. اکنون ، چگونگی نظم هر یک از این دسته ها را بررسی می کنیم.

به چینش پایه های آوایی بیت زیر، دقّت کنید:

درین درگاه بی چونی، همه لطف است و موزونی / چه صحرایی، چه خضرایی، چه درگاهی، نمی دانم

د رین در گا

ه بی چو نی

ه م لط فس

ت مو زو نی

چ صحـ را یی

چ خضـ را یی

چ در گا هی

ن می دا نم

با خوانش درست بیت، درنگی منظّم را در میان پایه های آوایی هر مصراع، احساس می کنیم. به بیان دیگر، هر مصراع از پایه های تکراری و منظّم چهارهجایی تشکیل شده است. این پایه های تکراری و هماهنگ را، پایه های آوایی همسان می نامیم. وقتی هجاهای شعری را به شکلی درست به پایه هایی آوایی بخش کردیم؛ ساده تر این است که به جای هریک از این پایه ها، معادل هریک از آنها را بیاوریم. معادل های این پایه ها را وزن واژه یا رکن می نامیم.

برخی از وزن واژه های شعر فارسی عبارت اند از:

فَعَل ←  Uـ  

فـَعولـُن ← – – U

فـَعِلاتُ ← U U ـ U

فاعِلاتـُن ← ـ U ـ ـ

فَع لـُن ←  ـ ـ

فاعِلـُن ← ـ U ـ

فاعِلاتُ ← ـ U ـ U

فعلاتن← U U ـ ـ

 

فَعِلـُن ← U U ـ

مَفاعیلُ ← U ـ ـ U

مُفتعِلـُن ← ـ U U ـ

 

مفعولُ ← ـ ـ U

مَفاعِلُ ← U ـ U U

مَفاعیلـُن ← U ـ ـ ـ

 مُستفعِلـُن ـ ـ Uـ

مفعولـُن ← ـ ـ ـ

مُستفعِلُ ← ـ ـ U U

مَفاعِلـُن ← U ـ U ـ

 

 

 

 

مثلاً در این بیت وزن واژه مفاعیلن (ت تن تن تن) است

د رین در گا

ه بی چو نی

ه م لط فس

ت مو زو نی

چ صحـ را یی

چ خضـ را یی

چ در گا هی

ن می دا نم

مفاعیلن

مفاعیلن

مفاعیلن

مفاعیلن

Uـ ـ ـ

Uـ ـ ـ

Uـ ـ ـ

Uـ ـ ـ

گاهی فضای آوایی به گونه ای سامان می یابد که بافت موسیقایی شعر، کوتاه تر می شود و یکی از پایه های آوایی کاسته می شود و یا یک یا چند هجا از پایان آن، می افتد؛ مانند نمونه زیر که وزن آن «مفاعیلن مفاعیلن مفاعی» است.

خداوندا، شبم را روز گردان / چو روزم بر جهان، پیروز گردان

وزن های پر کاربرد فارسی (همسان تک پایه ای)

1- مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن

2= مفاعیل مفاعیل مفاعیل فعولن

3- مفاعیلن مفاعیلن فعولن

4- مستفعلن مستفعلن مستفعلن مستفعلن

5- فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن

6- فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن

7- فاعلاتن فاعلاتن فاعلن

8- فعلاتن فعلاتن فعلن

9= فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلاتن

10- فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن

11- فعولن فعولن فعولن فعولن

 

 

 

درس چهارم فنون2: سبک عراقی، قرنهای ۷،۸،۹

درس چهارم فنون2: سبک عراقی، قرنهای ۷،۸،۹

ویژگی های سبک عراقی

 الف) شعر:

 ۱- زبانی:

برخی از ویژگی های زبانی شعر این دوره عبارت اند از:

چهارچوب زبان همان چهارچوب فارسی قدیم یعنی زبان سبک خراسانی است که تا حدودی مختصات جدید یافته است؛

لغات فارسی اصیل قدیم کم شده و جای آنها را لغات عربی گرفته است؛ گرفته است؛

 ■ «می»  اندک اندک جای «همی» را گرفته است؛

■ « در»  به جای « اندر» در حال جایگزین شدن است و نیز واژه های « … ایدون، ایدر، ابَا، ابَرَ و » بسیار اندک به کار می روند؛

به کارگیری حرف نشانه « مَر» در کنار مفعول جمله کم شده است.

اساساً مهم ترین ویژگی های زبانی سبک عراقی همین درهم آمیختگی مختصات نو و کهن است که گاهی در یک شعر کوتاه نیز در کنار هم دیده می شود.

۲- ادبی:

برخی از ویژگی های ادبی شعر این دوره عبارت اند از:

■  در شعر این دوره کاربرد غزل بیشتر شد و جایگاه تخلّص در انتهای آن تثبیت گردیده است؛

توجّه به علوم ادبی از جمله بیان و بدیع بیشتر شده است.

شعر این دوره از دربار خارج شده؛ قصیده از رونق افتاد و غزل عارفانه و عاشقانه رواج می یابد.

۳- فکری:

برخی از ویژگی های فکری شعر این دوره به شرح زیرند:

فکر نیز در این دوره با تأثیرپذیری از مسایل سیاسی و اجتماعی دست خوش تغییر شده است؛ مثلاً در دوره خراسانی، معشوق شاعر، زمینی و دست یافتنی بود؛ ولی در شعر این دوره، این مقام اندک اندک متعالی می گردد تا آنجا که گاه با معبود یکی می شود.

بعد از حمله مغول و خدشه دار شدن غرور و احساسات ملی ایرانیان، نیاز داشتن به سخنان آرام بخش و توجه به امور اخروی بیشتر می شود و همچنین باعث رواج بیشتر تصوف می گردد و برخی اندیشه ها، از جمله بی اعتباری دنیا و اعتقاد به قضا و قدر رواج بیشتری می یابند.

پرهیز از زهد ریایی، توجّه به صفا و پالایش درون، برتری عشق بر عقل و امثال آنها مفاهیم و اندیشه های شعر این دوره را رقم می زنند.

مقایسه ویژگی های فکری سبک خراسانی و عراقی

خراسانی

عراقی

ستایش خرد

ستایش عشق

شادی گرایی

غم گرایی

وصال

فراق

واقع گرایی یا توجّه به دنیای بیرون

ذهن گرایی یا توجّه به دنیای درون

رواج روحیه پهلوانی و حماسی

رواج روحیه عرفانی و اخلاقی

باور به اختیار و اراده

باور به قضا و قدر

زمینی بودن معشوق

آسمانی بودن معشوق

بازتاب اندک علوم در شعر

بازتاب بیشتر علوم در شعر

ب) نثر:

 ۱- زبانی:

در این قلمرو ویژگی های زیر شاخص ترند:

نثر فنی کم کم در قرن هفتم ضعیف می شود و در قرن هشتم با سیطره تیموریان بر ایران از میان می رود، تا آنجا که نثر ساده در اکثر کتابهای این دوره جای نثر فنی را می گیرد. در قرن ششم چنین مرسوم بود که برخی نویسندگان، آثار موجود را که به نثری ساده بود، به نثر فنی بازمی نوشتند. در این دوره (قرن هفتم و هشتم) برخی نویسندگان، کتابهای مشکل را به زبان ساده بازنویسی می کردند؛ چنانکه ملاحسین واعظ کاشفی کلیله و دمنه را به انشای دوره خود بازگرداند و آن را انوار سُهیلی نامید.

تاریخ نویسی در این دوره به اسلوب ساده رواج می یابد، هر چند نمونه هایی با نثر پیچیده نیز در میان تاریخ های این دوره یافت می شود. در مقدمه کتاب ظفرنامه شامی، که قدیمی ترین تاریخ نوشته شده درباره تیمور است، می خوانیم: امیر تیمور به من دستور داد که ساده بنویسم؛ به طوری که عامه مردم بفهمند. تاریخ نویسی از همان اوایل دوره  مغول، به سبب علاقۀ شدید آنان به ثبت وقایع مربوط به پدران و اجدادشان شروع شد و در دوره تیموری هم ادامه یافت. حاشیه نویسی های متعددی نیز به نثر ساده بر تاریخ های قدیم انجام گرفت. البته باید توجّه داشت که این سادگی نثر همه جا یکسان نیست و نثر ساده این دوره را نمی توان فصیح و بلیغ دانست.

از دیگر ویژگی های نثر این دوره ورود لغات قبایل مختلف ترک و مغول به زبان فارسی است که در دوره تیمور سرعت رشد آن بیشتر شد؛ امّا این جریان در زبان فارسی دیری نپایید. سلطان حسین بایقرا و امیرعلی شیر نوایی در حوزه ادبی هرات ترکی گویی و ترکی نویسی را تشویق می کردند و خود امیرعلی شیر نوایی چند کتاب از جمله محاکمه اللغتین را به ترکی نوشت و ظهیرالدّین بابر هم  بابرنامه را نوشت. اینان شعر ترکی هم می گفتند. نمونه ای از این کلمات دخیل که هنوز هم در زبان فارسی استعمال دارند، عبارت اند از: ییلاق و قشلاق (سردسیر و گر مسیر)، قشون (ارتش) و یورش (هجوم).

به وجود آمدن سستی و ضعف در ساخت دستوری جملات نثر از ویژگی های دیگر این دوره است.

۲- ادبی

در اندیشه ادیبان این دوره، صنایع ادبی جای تعمّق و تفکّر را گرفت؛ امّا چون استعدادهای بزرگی در این عرصه ندرخشیدند، در کتاب های مصنوع و متکلّف بیشتر به ظاهرسازی و به صنایعی مثل استعارات دور از ذهن و آوردن سجع های متوالی و بی روح روی آوردند.

۳ . فکری

به علّت کشتن یا متواری ساختن فضلا و نابودی کتابخانه ها، از صحّت و اتقان مطالب کاسته شد و ضعف و انحطاط فکری این دوره را فرا گرفت.

همچنین به علّت نبودن استادان بزرگ و از بین رفتن مراکز علمی، تحقیق و تتبّع در بین علما و ادیبان سستی یافت.

مدّعیان عرفان هم که به اقتضای زمانه با مغولان کنار آمده بودند، اندک اندک اصالت خود را از دست دادند و به درسی کردن عرفان و شرح اصطلاحات و پیچیده جلوه دادن مفاهیم آن پرداختند؛ در نتیجه در این دوره، کتاب عرفانی مهمی به نثر نوشته نشد.

 

درس سوم فنون2: تشبیه

درس سوم فنون2: تشبیه

شاعران و نویسندگان به زبان، نگاه زیباشناسانه دارند. آنها معانی ذهنی خود را با استفاده از آرای شهای لفظی و معنوی و عناصر علم بیان به اشکال گوناگون به دیگران منتقل م یکنند. برای مثال

سخن عادی

سخن ادبی

خورشید طلوع کرد.

۱- گل خورشید شکفت.

۲- پادشاه مشرق چهره نمود.

۳- خسرو خاور علم بر کوهساران زد.

از نظر ادبی شیوه های گوناگونی برای آفرینش تخیّل و بیان معنا وجود دارد که مهمترین آنها چهار آرایه تشبیه، مجاز، استعاره و کنایه هستند و آنها را در حوزه علم بیان بررسی می کنند.

برقراری رابطه همانندی میان دو چیز را آرایه تشبیه می نامند. بهره گیری از تشبیه، سخن را خیال انگیز می کند.

تشبیه چهار پایه یا رکن دارد:

۱- مشبّهپدیده ای است که آن را به پدیده ای دیگر مانند می کنیم؛ مثل ایاّم گل چو عمر به رفتن شتاب کرد.

۲- مشبّهٌ بهپدیده ای است که مشبّه را به آن مانند می کنیم؛ مثل: تو همچون گل زخندیدن لبت با هم نمی آید.

۳- وجه شبهویژگی یا صفت مشترک میان مشبّه و مشبّهٌ به است که در مشبّهٌ به پررنگ تر و آشکارتر است؛ مانند:

گرت زدست برآید چو نخل باش، کریم.

۴- ادات تشبیهواژه ای است که آن را برای بیان شباهت میان دو پدیده به کار می بریم. واژه های: چو، و «چون» مثل، مانند، گویی، همچون، به سان، به کردار، وش و… از این دسته اند، برای مثال

این زبان چون سنگ و هم آهن وش است / و آنچه بجهد از زبان، چون آتش است

بلم آرام چون قویی سبکبار / به نرمی بر سر کارون همی رفت

انواع تشبیه از نظر پایه ها (رکان)

تشبیه را بر اساس این چهار پایه می توان به دو دسته تقسیم کرد: گسترده و فشرده.

الف) گسترده

از میان رکن های تشبیه، ذکر مشبّه و مشبّهٌ به ضروری است؛ امّا وجه شبه و ادات تشبیه را می توان حذف کرد. به تشبیهی که چهار رکن یا سه رکن را در خود داشته باشد، تشبیه گسترده می گویند؛ نمونه های زیر از این نوع هستند:

زندگی آتشگهی دیرنده پا برجاست/

گر بیفروزیش رقص شعله اش در هر کران پیداست/

ورنه خاموش است و خاموشی گناه ماست.         سیاوش کسرایی

ب) فشرده

تشبیهی که فقط دو رکن اصلی یعنی مشبّه و مشبّه به دارد، تشبیه فشرده است، مانند:

ای مهتر، آفتاب چراغ آسمان است و تو چراغ زمینی، آفتاب چراغ دنیاست، تو چراغ دینی.

حذف وجه شبه و ادات تشبیه، تشبیه را خلاصه کرده است. به این نوع تشبیه، تشبیه رسا ( بلیغ) نیز می گویند. این تشبیه کلام را ادبی تر و زیباتر می کند.

تشبیه فشرده گاه به صورت اضافی (مضاف و مضاف الیه) و گاه به صورت غیراضافی به کار می رود.

کیمیای سعادت (اضافی)

سعادت، کیمیا است. (غیراضافی؛ اسنادی)

دست از مس وجود چو مردان ره بشوی / تا کیمیای عشق بیابی و زر شوی

وجود به مس، عشق به کیمیا و خشم به آتش در ترکیب هایی اضافی مانند شده اند.

 

درس دوم فنون2: پایه های آوایی

درس دوم فنون2: پایه های آوایی

یادآوری:

«تقطیع» یعنی قطعه قطعه کردن شعر به هجاها و ارکان عروضی.

هجاهای زبان فارسی به سه دسته تقسیم می‌شوند:

عنوان هجا

نحوۀ قرار گرفتن

نشانه

نمونه

کوتاه

صامت+ مصوّت کوتاه

U

چو (چُ)، که (کِ)، وَ

بلند

الف) صامت + مصوّت کوتاه + صامت

ب) صامت+ مصوّت بلند

گُل، سَر، دِل

پا، سی، مو

کشیده

الف) صامت + مصوّت کوتاه + دو صامت

ب) صامت + مصوّت بلند + یک یا دو صامت

– U

بُرد، سَبز، چهر

دوست، آب، سیب

حرکات (مصوّتهای کوتاه) در شمارش مانند دیگر حروف شمرده می‌شوند؛ امّا هر مصوّت بلند، از نظر کشش آوایی دو حرف به شمار می‌آید.

هجای پایانی اوزان شعر فارسی همیشه بلند محسوب می‌شود و اگر به جای آن کشیده یا کوتاه بیاید، همچنان آن را هجای بلند می‌آوریم.

وزن شعر، نظمی‌است بر مبنای کمّیت هجاها، به دیگر سخن وزن شعر، بر پایۀ چینش هماهنگ هجاهای کوتاه و بلند استوار است.

علمی‌که قواعد وزن شعر و طبقه بندی وزن ها را از جنبۀ نظری و عملی تعیین می‌کند، «عروض» نامیده می‌شود.

واحد وزن در شعر فارسی و در بسیاری از زبانهای دیگر مصراع است.

شعر را همان گونه که می‌خوانیم یا می‌شنویم، بنویسیم. این خط، خطّ عروضی نامیده می‌شود.

در نوشتن شعر به خطّ عروضی، رعایت چند نکته لازم است:

  1. اگر در فصیح خواندن شعر، همزۀ آغاز هجا (وقتی قبل از آن صامتی باشد) تلفّظ نشود، در خط نیز همزه را باید حذف کرد.
  2. در خطّ عروضی باید حرکات (مصوّت های کوتاه) گذاشته شود.
  3. حروفی که در خط هست، امّا به تلفّظ درنمی‌آید، در خطّ عروضی حذف می‌شود.
  4. در زبان فارسی، هیچ واژه ای با مصوّت آغاز نمی‌شود؛ بنابراین، واژه هایی که به ظاهر با مصوّت آغاز می‌شوند، در ابتدای خود یک صامت همزه دارند.
  5. حرف مشدّد را دو بار می‌نویسیم.
  6. مصوّت بلند پیش از «نْ» (نون ساکن) کوتاه به حساب می‌آید.
  7. واژگانی همانند: «نو» و «شوق» به شکل پیش‌رو تقطیع می‌شوند ← «ن/  فتحه / و» «ش/  فتحه / و/ ق»

هنگامی‌که صدای پیوسته و یکنواخت حرکت قطار در ذهن مرور می‌شود، نظمی‌را در رفتار و صدای آن، درک می‌کنیم. با کمی‌درنگ و تأمّل در پدیده ها و عناصر طبیعی، گونه ای نظم و سامان در رفتار آنها درک می‌شود؛ مثلاً پیِ هم آمدن شب و روز، گردش فصل ها، حرکت آهنگین عقربه های ساعت، حرکت پای دوچرخه سوار و بازگشت متوالی آن به نقطه نخست، موزون و موسیقایی است و نوعی تداوم و تکرار منظّم را به چشم و گوش شنونده، می‌رسانند، که معمولاً، گوشنواز و دلنشین اند.

کلام ادبی یا شعر هم که آهنگین و موسیقایی است. پایه ها و پاره های آوایی موزون دارد؛ همسنگی این پایه ها در شعر، به گونه ای است که انسان، با شنیدن یا خواندن آنها احساس لذّت می کند.

با خوانش درست شعر، به درنگ منظمّ و یکنواختی که بعد از هر دسته از هجاها وجود دارد، پی می‌بریم. خانه ها، به گونه ای منظمّ کنار هم چیده شده اند؛ به هر یک از این خانه ها که برش آوایی ایجاد کرده اند، پایه یا رکن عروضی می‌گویند. پایه ها مانند آجرهایی هستند که در ساخت بنای شعر، به کار می‌روند. وزن شعر در حقیقت حاصل چینش به سامان این پایه های آوایی یا ارکان عروضی است. وزن از توالی چند ضرب آهنگ تولید می‌شود که برای موزون کردن نوای موسیقی کلام، به کار می‌رود.

با خوانش درست ابیات و جداسازی پایه ها (ارکان)، درمی‌یابیم که بعد از هر پایه، درنگی وجود دارد. درنگ های پایان هر پایه، مرز پایه های آوایی را به ما نشان می‌دهند. پیِ هم قرارگرفتن پایه های آوایی و درنگ هایی که در پایان هر پایه می‌آید، موسیقی و آهنگی را در خوانش بیت ها پدید می‌آورد.

چگونگی تفکیک پایه ها و خوانش بیت ها، نظم دیداری و شنیداری را به ما نشان می‌دهند؛ این نظم سبب درک پایه های آوایی و لذّت از موسیقی متن، می‌شود.


چکیده

همۀ ما در درازنای زندگانی خود صداها و آواهای گوناگونی را آزموده ایم. برخی از این آواها، بسیار گوش‌نواز و دلنشین اند و برخی گوش‌آزار و جانخراش. امّا به نظر شما چه عاملی سبب این تفاوت شده است؟

معمولا آوای گوشنواز و دلنشین، موزون و موسیقایی است و نوعی نظم و هماهنگی در آن به چشم می خورد؛ اما صدای گوشخراش، هیچ گونه نظم و آهنگی ندارد.

کلام ادبی یا شعر نیز همانند آواهای دلنشین، آهنگین و خنیایی است و پایه ها و پاره های آوایی هم وزن و موزون دارد. این پایه ها و پاره های آوایی، گوش را می نوازد و آهنگ و ریتم شعر را شکل می بخشد. به هر یک از این خانه ها و پاره های آوایی که برش آوایی اینجا می کنند، پایه یا رکن عروضی می گویند. وزن شعر در حقیقت حاصل چینش مرتب و برش به‌سامان همین پایه های آوایی است. بیت زیر را با هم بخوانیم:

او می‌رود دامن کشان من زهر تنهایی چشان / دیگر مپرس از من نشان کز دل نشانم می‌رود

اکنون همین شعر را با چینش جدید و با در نظر گرفتن برش های آوایی بازخوانی می کنیم و به آهنگی که احساس می گردد، گوش می سپاریم.

او می  ‌ر  ود

دا  من  ک شان

من زه  د  تن

ها یی  چ  شان

دی گر م پر

سز من  ن شان

کز دل ن شا

نم  می  ‌ر  ود

درک این پایه های آوایی و نظمی که در شعر یافت می شود، سبب می گردد که ما از شنیدن شعر لذت ببریم و به آن گوش بسپاریم.

 

 

درس اول فنون2:تاریخ ادبیات فارسی در قرنهای ۷، ۸، ۹

درس اول فنون2:تاریخ ادبیات فارسی در قرنهای ۷، ۸، ۹

قرن هفتم

سال گذشته با تاریخ ادبیات ایران در قرن های اولیه هجری تا قرن ششم آشنا شدیم و دریافتیم که برخی از عوامل سیاسی و اجتماعی مثل روی کار آمدن حکومت های غزنوی و سلجوقی و تغییر مرکز ادبی و سیاسی از خراسان به عراق عجم، زمینه های تغییر سبک را در متون زبان فارسی پدید آورد و خواندیم که سبکهای آذربایجانی و بینابین از سبک خراسانی فاصله گرفتند و کم کم سبک عراقی پدید آمد.

 سبک عراقی از اوایل قرن هفتم تا اوایل قرن دهم به مدت ۳۰۰ سال سبک غالب متون ادب فارسی بود. مغولان در اوایل قرن هفتم (۶۱۶ ه . ق.) به نواحی مرزی ایران حمله کردند و بعد به تدریج بر نواحی دیگر هم چیرگی یافتند و به نظام اقتصادی، کشاورزی و فرهنگی ایران آسیب های عمده ای رساندند. خراسان که کانون فرهنگی ایران بود، ویران شد و بسیاری از مدارس، که مهد علم و فرهنگ بودند، از بین رفتند و بزرگانی چون نجم الدّین کُبری و فریدالدّین عطّار نیشابوری در یورش ویرانگر مغول، کشته شدند. کمال الدّین اسماعیل، مدّاح جلال الدّین خوارزمشاه که خود در سال ۶۳۵ هـ . ق. به دست مغولان در اصفهان کشته شد، دربار قتل عام سال ۶۳۳ هـ . ق. مغولان در اصفهان می گوید:

کس نیست که تا بر وطن خود گرید / بر حال تباه مردم بد گرید

دی بر سر مرده ای دو صد شیون بود / امروز یکی نیست که بر صد گرید

با حمله ویرانگر مغولان و بعد از آن، هجوم وحشیانه تیمور و حکومت ظالمانه این دو، نه تنها بناها و آبادانی ها، بلکه بنیان فرهنگ و اخلاق نیز تباه و ویران گردید و دوستداران فرهنگ و اخلاق که سرخورده و مأیوس شده بودند، اغلب منزوی شدند و به تصوّف پناه بردند تا به آرامش برسند و برای تسکین خود به ادبیاتی روی آوردند که بر عواطف انسانی، ترویج روحیه تسامح و تساهل، خدمت به خلق، آزادگی و اعتقاد به بی ثباتی دنیا تکیه داشت.

در اواخر دوره مغول، بساط حکومت آخرین خلیفه عباسی، المستعصم بالله، برچیده شد و با توجّه به پایان یافتن خلافت، زبان رسمی و رایج عربی و نگارش به آن از رواج افتاد و توجّه به زبان فارسی که زبان توده مردم بود، رونق بیشتری گرفت.

دلیل نام گذاری سبک این دوره به عراقی این است که بعد از حملۀ مغول کانون های فرهنگی از خراسان به عراق عجم منتقل شد. (اولین نشانه های تغییر سبک از زمان سلجوقیان آغاز شده، اما خراسان هنوز به طور کامل ویران نشده بود) و شاعران و نویسندگان بزرگ در این دوره غالبا از اهالی شهرهای عراق عجم (اصفهان، همدان، ری، اراک کنونی و … ) بودند. وضعیت زبان و ادبیات فارسی در این دوره، مثل بسیاری از دانش های دیگر، با دوره های پیش از خود متفاوت شد و به نوعی دچار سستی و نابسامانی گردید؛ چرا که بسیاری از دانشمندان و ادیبان کشته و یا متواری شدند و دیگر از دربارهای اد بدوست و خاندان های فرهنگ پرور خبری نبود؛ امّا در کنار این عوامل مخرب و منفی، در این دوره عوامل مثبتی نیز وجود داشت که رشد زبان و ادبیات و اعتبار ادیبان و اندیشمندان را موجب شد. با انتقال قدرت از خراسان به مرکز ایران، زبان و ادبیات فارسی در ناحیه عراق عجم گسترش یافت و در حوزه های ری، فارس، همدان و اطراف آنها آثار ارزشمندی پدید آمد و زمینه هایی برای تغییر سبک از خراسانی به عراقی ایجاد شد. در این زمان قالب های جدیدی نیز در شعر و نثر پدید آمد.

شعر این عصر نرم و دلنشین و برخوردار از معانی عمیق انسانی و آسمانی شد و اکثر شاعران از حاکمان روی برتافتند. در نتیجه قصیده که پیش از این در خدمت ستایش فرمانروایان بود، کمرنگ شد و غزل که زبان دل و عشق بود، گسترش یافت؛ البته قالب مثنوی نیز برای ظهور عاطفه، اخلاق و عرفان میدان فراخی پدید آورد و در نمونه های ارزشمندی مانند مثنوی مولوی، حماسه ای عرفانی سروده شد که قهرمانش، انسان پاک نهاد و خداجویی است که به نبرد با هوای نفس می پردازد.

نثر در این دوره بیشتر به دو جریان گرایش پیدا کرد: یکی ساده نویسی در آثاری مثل طبقات ناصری و مرصاد العباد و دیگر پیچیده نویسی با محتوای عمدتاً تاریخ حاکمان وقت که در آثاری همچون تاریخ وصّاف و تاریخ جهانگشای جوینی دیده می شود.

معروفترین شاعران و نویسندگان این دوره:

■ مولانا جلال الدّین بلخی معروف به مولوی

از شاخص ترین شاعران عارف است، که در دو محور اندیشه و احساس آثار جاودان های پدید آورد. او در مثنوی معنوی و دیوان شمس، بسیاری از معارف بشری و مسایل عرفانی را بیان کرده است.

■ سعدی

فرمانروای ملک سخن، سی وپنج سال گرد جهان گشت، تجربه اندوخت و از هر خرمنی خوشه ای چید و گلستان را به نثر مسجّع و بوستان را در قالب مثنوی پدید آورد؛ دو اثر ارزشمندی که به ما درس اخلاق و حکمت را می آموزد. استاد سخن نه تنها در ادبیات تعلیمی سخن گوی ضمیر خودآگاه ایرانی است، در سرودن غزلهای عاشقانه نیز سرآمد شاعران و نویسندگان فارسی زبان است. وی در بیشتر قالب های ادبی طبع آزمایی کرده و شاهکارهای ماندگاری در ادب فارسی به یادگار گذاشت هاست.

■ فخرالدّین عراقی

از دیگر شاعران نام آور این دوره و صاحب غزل های عرفانی زیبا است. مثنوی عشاق نامه او مشهور است. او در هر فصل این مثنوی به یکی از مباحث عرفانی پرداخته و سخن را با تمثیل و حکایت به پایان رسانده است. همچنین در کتاب لمعات خود سیر و سلوک عارفانه را در قالب نظم و نثر بیان کرده است.

■ نجم الدّین رازی(معروف به نجم دایه)

از منشیان و نویسندگان توانا و از عارفان وارسته این دوره است. او کتاب مرصاد العباد من المبدأ الی المعاد را در بیان سلوک دین و تربیت نفس انسانی نوشت. نثر کتاب گاهی ساده و گاه دارای سجع و موازنه است. علاوه بر این نویسنده در خلال موضوعات کتاب، احادیث، آیات و اشعاری از خود و شاعران دیگر نقل می کند. این اثر که نثری شیوا، آراسته و دل انگیز دارد، در بین متون عارفانه از مرتب های والا برخوردار است.

■ عطاملک جوینی

از نثرنویسان این دوره است. خاندان او از افراد بانفوذ حکومت مغولان بود. وی از نوجوانی به کارهای دیوانی پرداخت و در سفرهای متعدّدی حضور داشت و اطلاعات فراوانی درباره تاریخ مغولان کسب کرد، که موجب تألیف کتاب تاریخ جهانگشا شد. این کتاب در شرح ظهور چنگیز، احوال و فتوحات او، تاریخ خوارزمشاهیان، فتح قلعه های اسماعیلیه و حکومت جانشینان حسن صباح نوشته شده است. نثر این کتاب مصنوع و دشوار است.

■ خواجه رشیدالدّین فضل الله همدانی

یکی دیگر از چهره های علمی و سیاسی در عصر ایلخانان به شمار می رود. وی وزیر مقتدر غازان خان و اولجایتو بود. مهم ترین کتاب او جامع التواریخ نام دارد که به نثری عالمانه و پخته نوشته شده است. اقدام مهم فرهنگی او تأسیس عمارت ربع رشیدی در تبریز است که در حکم دانشگاه آن زمان بوده است.

■ شمس قیس رازی

از نویسندگان زبردست این دوره است و اثر معروفش، المعجم فی معاییر اشعار العجم، از نخستین و مهم ترین آثار در علم عروض، قافیه، بدیع و نقد شعر است که نثری ساده و عالمانه دارد.

◙ قرن هشتم

در این دوران به دلیل بی اعتقادی برخی از ایلخانان مغول و بی تعصّبی برخی دیگر نسبت به مذاهب رایج، فرصتی پدید آمد تا صاحبان مذهب های مختلف عقاید خود را ابراز کنند. قلمرو بالندگی زبان و فرهنگ فارسی نیز عرصه وسیعی یافت، به طوری که از شبه قاره هند تا آسیای صغیر، بسیاری به این زبان سخن می گفتند، ضمن اینکه عراق عجم و مهم تر از آن شهر شیراز همچنان در حکم مرکز ادبی این عصر به شمار می رفت.

از بین رفتن دربارهای ادب دوست ایرانی تبار، از رونق افتادن قصیده سرایی را در پی داشت و زبان شعر جز در سروده های شاعران شاخص، مانند خواجو و حافظ، به سستی گرایید.

◙ خواجوی کرمانی

از غزل پردازان برجسته این دوره است؛ شاعری که غزلهای او بر حافظ نیز تأثیرگذار بوده است. خواجو چند مثنوی به پیروی از پنج گنج نظامی سروده که نشان دهنده استادی او در شاعری است. شعر او در مجموع، کمال یافته و پخته است.

◙ ابن یمین

شاعر عصر سربداران، مردی دهقا نپیشه بود که قدرت شاعری خود را در قطعات اخلاقی آشکار کرد هاست. وی در شعر خود قناع تپیشگی و بی اعتباری دنیا را مورد تأکید قرار می دهد:

مرد آزاده در میان گروه / گر چه خوشخو و عاقل و داناست،

محترم آن گهی تواند بود / که از ایشان به مالش استغناست

وان که محتاج خلق شد، خوار است / گر چه در علم، بوعلی سیناست

◙ حافظ

از شاعران سرآمد قرن هشتم است. او با تلفیق عشق و عرفان، غزل فارسی را به کمال رسانید. لحن سخن او گزنده، طنزآمیز و سرشار از خیرخواهی و اصلاح طلبی است. در غزل او، فرهنگ گذشته ایران با همه کمال ایرانی اسلامی خود رخ می نماید و شعرش به قول خود او همه بیت الغزل معرفت است.

شعر حافظ همه بیت الغزل معرفت است / آفرین بر نفس دلکش و لطف سخنش

◙ سلمان ساوجی

از دیگر شاعران این قرن است که در غزل توجّه خاصی به سعدی و مولوی داشته و دارای قصایدی نیز در سبک عراقی است. مثنوی جمشید و خورشید او به شیوه داستانهای نظامی سروده شده است.

◙ عبید زاکانی

شاعر خوش ذوق و آگاهی است که نکته یابی و انتقادهای ظریف اجتماعی او معروف است. شاعری که ناملایمات اوضاع آشفته روزگار خود را برنمی تافت و تزویر و ریاکاری حاکمان را در آثارش به تصویر می کشید. او در منظومه موش و گربه ناهنجاری های اجتماعی را به شیوه طنز و تمثیل بیان کرده است. این شوخ طبع آگاه نه تنها در شعر، که در نثر نیز دارای طنزهای ماندگاری است و رساله دلگشا، اخلاق الاشراف و صدپند از آن جمله اند.

◙ حمدالله مستوفی

از مورّخان مشهور ایران و نویسنده کتاب تاریخ گزیده است. این کتاب تاریخ پیامبران، خلفای چهارگانه، خلفای بنی عباس و تاریخ ایران را تا سال ۷۳۰ هـ .ق. در بر می گیرد.

◙ قرن نهم

بعد از غارتها و ویرانگریهای مغولان، ایران دستخوش حمله بنیان برانداز دیگری شد و بر اثر آن ابنیۀ فرهنگی، ادبی و اجتماعی کشور یکسره نابود گردید. این حادثه به وسیله تیمور گورکانی صورت گرفت و آنچه را که پس از حمله مغول سالم یا نیمه سالم مانده بود، مثل فارس و یا در زمان ایلخانان مغول(جانشینان چنگیز) مختصر تجدید حیاتی یافته بود، همه از میان رفت. تیموریان تقریبا از نیمه دوم قرن هشتم تا اوایل قرن دهم در ایران حکومت کردند و ویرانگری های آنها ادامه داشت. البته بازماندگان تیمور، همچون بازماندگان چنگیز، کم و بیش از فرهنگ ایرانی تأثیر پذیرفتند و بعد از مدتی در ایران متمدن شدند. در عهد آنان، علاوه بر گسترش هنرهایی چون مینیاتور، معماری و تذهیب، تاریخ نویسی نیز ادامه یافت و ادبیات رونقی تازه گرفت، کسانی مانند جامی و دولتشاه کتابهای ارزشمندی نوشتند؛ هرچند این رونق، بنیادی نبود و کتابهای تحقیقی این دوره عمدتا سطحی و ادبیات دوره نیز تقلیدی و فاقد نوآوری بود.

پس از مرگ تیمور، شاهرخ توانست شهر هرات را مرکز فرمانروایی خود قرار دهد. او با علاقه ای که به هنر و فرهنگ اسلامی پیدا کرده بود، از هنرمندان خو شنویس، نقّاش و شاعر حمایت نمود. بایسنقر میرزا پسر او نیز هنرمند و هنردوست بود و در زمان او هنرمندان، قرآن کریم و شاهنامه فردوسی را به خط خوش نگاشتند و با تصاویری زیبا آراستند و آثاری ماندگار از هنر اسلامی عرضه کردند.

از شاعران و نویسندگان معروف این دوره افراد زیر را می توان نام برد:

◙ جامی

معروف ترین شاعر این قرن، کتاب بهارستان را به تقلید از گلستان سعدی نوشت و در کتاب نفحات الانس خود نیز شیوۀ تذکره الاولیای عطار را در بیان حقایق عرفانی و ذکر احوال عارفان به کار برد. او همچنین مثنوی هایی به پیروی از نظامی سرود که تحفه الاحرار یکی از آنهاست:

گفت به مجنون صنمی در دمشق / کای شده مستغرق دریای عشق

عشق چه و مرتبه عشق چیست؟ / عاشق و معشوق در این پرده کیست؟

عاشق یکرنگ و حقیقت شناس / گفت که ای محو امید و هراس

نیست به جز عشق در این پرده کس / اوّل و آخر همه عشق است و بس

◙ شاه نعمت الله ولی

از دیگر شاعران قرن نهم است که در تصوّف و طریقت مقامی بلند داشته و سرسلسله صوفیان نعمت اللهی به شمار می رود. دیوان شعرش مضامین عرفانی دارد.

◙ دولتشاه سمرقندی از نویسندگان این قرن است که تذکره دولتشاه را به تشویق امیر علی شیر نوایی نوشته است. این کتاب شرح احوال بیش از صد تن از شاعران ایرانی از آغاز تا زمان مؤلف است.